English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4257 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
phases U دوره زمانی اجرای برنامه
finals U رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
final U رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
phased U دوره زمانی اجرای برنامه
phase U دوره زمانی اجرای برنامه
available U دوره زمانی ای که در آن سیستم استفاده میشود
clock U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clocks U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
machined U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machines U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
Manchester coding U نیمه اول دوره زمانی نشان دهنده مقدار بیت
cycled U دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
cycle U دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
cycles U دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
traffics U تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
traffic U تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
trafficked U تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
trafficking U تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
frequency U تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند
frequencies U تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
cob web theorem U ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
accumulation U [مجموعه ای از ویژگی های معماری مشتق شده از دوره های مختلف تاریخی با ترتیب زمانی مشخص]
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
grandfather file U دوره زمانی که در آن فایل اصلی پدربزرگ بهنگام سازی میشود تا فایل پدر جدید تولید کند و فایل پدر قدیمی پدربزرگ میشود
cooling-off period U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling off period U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
ppm U Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
interregnums U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
assembly U 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
well-thought-of U معتبر
inviolate U معتبر
authoritative U معتبر
responsible U معتبر
creditor U معتبر
creditable U معتبر
authentic U معتبر
trusty U معتبر
of reputation U معتبر
valid U معتبر
of good standing U معتبر
fiduciary U معتبر
authentical U معتبر
standing U معتبر
substantial U معتبر
liable U معتبر
well thought of U معتبر
credible U معتبر
man of crdit U شخص معتبر
hold good U معتبر بودن
man of credit U شخص معتبر
good U پاک معتبر
dow U معتبر بودن
accredited U مجاز معتبر
valid assumptions U فروض معتبر
good and svfficient bail U ضامن معتبر
faithworthy U امین معتبر
accrediting U معتبر شناختن
hard currencies U ارز معتبر
validates U معتبر ساختن
accredit U معتبر شناختن
validated U معتبر ساختن
validate U معتبر ساختن
to be valid U معتبر بودن
to hold water U معتبر بودن
to count [as] U معتبر بودن
accredits U معتبر شناختن
validating U معتبر ساختن
reputably U بطور معتبر یا مشهور
validation U تایید معتبر سازی
reliable U معتبر قابل اتکا
lacks U نبودن
lacked U نبودن
lack U نبودن
absence U نبودن
absences U نبودن
colporteur U کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
good U معتبر موجه نسبتا" زیاد
not valid abroad U در خارج [از کشور] معتبر نیست
to keep an oath inviolate U معتبر نگه داشتن سوگند
credible <adj.> U قابل اعتبار [معتبر] [اقتصاد]
accredits U معتبر ساختن اختیار دادن
accredit U معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting U معتبر ساختن اختیار دادن
inapplicability U عملی نبودن
bushes U در فرم نبودن
be off one's duty U سر خدمت نبودن
inedibility U ماکول نبودن
no new is good new U نبودن خبر
misbeseem U زیبنده نبودن
stand-off U محشور نبودن
stand off U محشور نبودن
disagrees U موافق نبودن
eccentric U هم مرکز نبودن
eccentrics U هم مرکز نبودن
disagreeing U موافق نبودن
bush U در فرم نبودن
disagreed U موافق نبودن
haze U روشن نبودن مه
stand-offs U محشور نبودن
to be at ease U راحت نبودن
to be no more U دیگر نبودن
to go out of fashion U دیگرمتداول نبودن
to be out of heart U سرخلق نبودن
to retire in to oneself U معاشر نبودن
unconditionality U معلق نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> U مشغول نبودن
run short <idiom> U کافی نبودن
disagree U موافق نبودن
validity U نفوذ قوت قانونی معتبر بودن
no great shakes <idiom> U حدوسط ،مهم نبودن
inapprehensibility U قابل درک نبودن
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
out of kilter <idiom> U دربالانس خوبی نبودن
misbeseem U نیامدن به نبودن برای
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
dishonours U قابل پرداخت نبودن
to be under a person p U زیرحمایت کسی نبودن
unanswered U همردیف نبودن حریف
dishonouring U قابل پرداخت نبودن
dishonoured U قابل پرداخت نبودن
dishonour U قابل پرداخت نبودن
dishonors U قابل پرداخت نبودن
dishonoring U قابل پرداخت نبودن
to be left in disbelief <idiom> U قابل فهم نبودن
dishonored U قابل پرداخت نبودن
displeases U خوش ایند نبودن
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
displease U خوش ایند نبودن
[be] no chicken U دیگر جوان نبودن
light period U دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
europatents U اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
fluctuate U ثابت نبودن موج زدن
differed U شبیه چیز دیگر نبودن
differ U شبیه چیز دیگر نبودن
inexpressiveness U زیان دار نبودن گنگی
differing U شبیه چیز دیگر نبودن
differs U شبیه چیز دیگر نبودن
fluctuated U ثابت نبودن موج زدن
miscast U برای نقش خودمناسب نبودن
forlackof shoes U بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
indulge U مخالف نبودن رها ساختن
indulges U مخالف نبودن رها ساختن
indulging U مخالف نبودن رها ساختن
run-of-the-mill U برجسته نبودن در جنس متوسط
run of the mill U برجسته نبودن در جنس متوسط
indulged U مخالف نبودن رها ساختن
fluctuates U ثابت نبودن موج زدن
acatamathesia U قادر بدرک سخن نبودن
sell out <idiom> U صادق نبودن ،فرختن راز
goof off <idiom> U کار نکردن یاجدی نبودن
throw together <idiom> U عجله داشتن ومراقب نبودن
let the chips fall where they may <idiom> U نگران نتیجه یک کشف نبودن
not my cup of tea <idiom> U باب طبع کسی نبودن
to have no say [in that matter] U پاسخگو نبودن [در این قضیه]
misbecome U زیبنده نبودن ناجوربودن برای
mismatch U متناسب نبودن ناجور بودن
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
validation U بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
authority U مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی نویسندهء معتبر
big five U پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
bark is worse than one's bite <idiom> U به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] U مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
write off <idiom> U پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to sit heavy on the stomach U گوارا نبودن دیر هضم بودن
del credere U ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
off balance <idiom> U فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
stand pat <idiom> U ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
locals U انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
local U انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
drown out <idiom> U سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job <idiom> U [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
to go easy on somebody [something] U خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
dual U دادههای ترکیبی هر مجموعهای از داده در پاس یا لبه ساعت مختلف آماده و معتبر است
two phase commit U ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
strobe U سیگنالی که بیان میکند آدرس معتبر در باس آدرس قرار دارد
strobe U سیگنالی که بیان میکند داده معتبر در باس داده قرار دارد
M out of N code U هر حرف معتبر که طول 2 بیت دارد باید حاوی M بیت دودویی "یک " باشد
semifinal U مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
eternities U بی زمانی
synchrony U هم زمانی
time limits U حد زمانی
synchronization U هم زمانی
simultaneeity U هم زمانی
temporal U زمانی
time limit U حد زمانی
on <prep.> U در [زمانی]
timeline U خط زمانی
sometime U یک زمانی
Recent search history Forum search
1this document is valid until
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1life cycle ceremonies
1شما تا چه زمانی حراجی خواهید داشت؟
1rite de passage
1Newton's Original Experiment to test the Universality of Gravity (1680's) a) Used a large (normal) pendulum with different substances as the weight. b) If the E.P. is correct, then the period of oscil
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
2single gas
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com